عجیب نیست؟ همهی دنیا در حال ترس از یک چیز مشترک هست به اسم کرونا.
اگر سالها پیش یکی ازم میپرسید باورت میشه که یه روزی دنیا به خاطر یک نوع خاص از بیماری متوقف میشه، قطعا میخندیدم. بعد هم شاید به کلیشه جواب میدادم: مگه عهد بوقه، پسر!
عهد بوق است و ما دچار زخم بستر شدهایم. زخم بستر همگانی. ترس همگانی. رعایت بهداشت همگانی... عجیب نیست که هیچ راه فراری نیست؟ ...
+ آخر هفته بود. الف، نوک انگشتش رو گرفت سمت شیشه مغازه شیرینی فروشی و گفت: از اینها بخرم؟ بیست و پنج دلار بود. یک کیک اندازهی کف دست. گفتم بابا درست نکنیم توی خونه خودمون؟! ... مواد را خریدیم و همهشان توی یک جعبه توی اتاق رو به پارکینگ بود تا به امروز ... گفت کیک درست کنیم؟ جواب دادم درست کنیم ... حالا اینجایش جالب است که من از کیک، بیسکوییت و هر چیز شیرین شبیه به نانی متنفرم. از شکر متنفرم. وقتی داشت شکر را توی ظرف میریخت، صحنه آهسته میشد ... یکی از چشمهایش از زیر من را میپایید تا مبادا دوباره غر بزنم ... رویم را آن طرف کردم تا نبینم که درد دیدن و دانستن بدترین درد است.
کیک آماده شد ... اندازهی شکر: نزدیک به صفر مطلق و منباب طبع من.
+ رو به آینه داشتم مسواک میزدم که دیدم زیر چشمهایم چروک شده و غبغب درآوردم و چربی دور شکمم از قبل بیشتر شده است ... چه کار کردم؟ سرم را انداختم زمین و مسواک زدم و چشمهایم را بستم و در تاریکی دکمهی لامپ را با لمس کردن دیوار پیدا کردم و چراغ دستشویی را خاموش کردم. چون امشب وقت مواجه با واقعیت نبود .... نیست.
بن بست یک دروغگوی صووورتی!...برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 99