من رو ببخش. هر دفعه بهش فکر میکنم یه قطره عرق از پشت گردنم میریزه روی کمرم و همهی بدنم یخ میکنه و چشمهام بارونی میشه. همهی اون روزها برام تداعی میشه. نگاهت، تعجبت، اون حسهای ... ولش کن. دوباره نمیخوام گریه کنم ... هنوز چشمهام از یک ساعت پیش خیس اشک هست و درد میکنه.من رو ببخش. برای اولین بار هست که دارم ازش حرف میزنم و این جریان رو فقط الف میدونه. اون میگه تو من رو بخشیدی ...امیدوارم که بخشیده باشی. من کودک و احمق بودم. من رو ببخش. بخوانید, ...ادامه مطلب
در دنیای تو، چند نفر دستکش دست کردهاند و ماسک زدند و از ترس ویروسهای عجیب و غریب، خودشان را قرنطینه کردند، ریرا؟سال دو هزار و بیست میلادی هست و چیزی به اسم کرونا، باعث شده من و آدمهای کرهی زمین، , ...ادامه مطلب
من، بی اندازه در پیدا کردن و کشف کردن در زندگی شخصی آدمهای اطرافم ماهرم و ناخواسته هیچ چیز از زیر نگاهم پوشیده نمیماند. البته که میدانم این موضوع هیچ خوب نیست، چون گاهی چیزهایی را ناخودآگاه متوجه میشوم که اگر متوجه نمیشدم، اعصاب راحتتری داشتم. میترسم از چیزی که به تازگی دستگیرم شده ... میترسم از ادامه داستانی که خودم به آن سنجاق کردم. بعضی , ...ادامه مطلب
اغلب خواب شیدا را میبینم. با هم آنقدر خوب و صمیمی هستیم که انگار چند سال پیش باشد. با همان عادتها و مشخصات رفتاری. همه چیز هم خوب است تا اینکه سر و کله همسرش یک جوری وارد داستان خواب من پیدا میشود. بی اغراق دلم برای آن روزها خیلی تنگ شده. برای صمیمیت و برای کسی که در کنارش نیاز به فیلتر نداشتم ولی آنقدر از «او» نفرت دارم که دلم را گول میزنم که هیچ چیز نیست و آرام باش. فکر کنم دقیقا برای همین مسئله است که مدام خوابش را میبینم. خواب؟! شاید خواب نیست. رویاست. رویای صلح برای منی که افراط گرانه حامی صلح و دوستیام و دلم عجیب برای دوستیِ آن وقتها تنگ است., ...ادامه مطلب
فکر کردم بایدها و نبایدهای سال نو اعترافی است حاکی از اینکه میدانیم مقصر بدبختیهایمان خودمان هستیم نه دیگران. *کتاب جز از کل.,759 89 icd 10,759 89,759 6,759 6 icd 10,759 89 icd 9,759 9,759 6 icd 9,759 81 icd 10,759 7,759 5 silver medals ...ادامه مطلب
وقتی بعد از ظهر پنجشنبه با حوله حمام روی تخت نشستی و داری شال میبافی و آقای میم برات قهوه ترک درست میکند.,758 0,758 6,758 5,758 9 icd 10,758 39,758 89,758 6 ear,758 9,758 33,758 1 ...ادامه مطلب
گاهی عجیب از زندگی و کاری که با ما میکند، میترسم و فکر میکنم شاید بعضی آدم ها هم شبیه به من باشند. روی صندلی کارم نشسته ام و میزم از کاغذهای چرک نویس و خودکار و دستمال کاغذی پر است. کیفم را روی میز میگذارم. نه برای دسترسی بیشتر، صرفا برای اینکه هر کس پایش را به پارتیشن ما گذاشت با نگاه اول محتویات روی میز من را نبیند. همیشه از مخفی کردن خوشم می آمده هرچند در عمل به آن ضعف داشته ام. روی صندلی نشسته ام و همینکه دارم مقاله ای راجع به کشف امواج گرانشی میخوانم اشک از چشمانم سرازیر می شود و به یاد حس برخورد انگشتانم با کمر پدرم می افتم. بغلش کرده بودم. پدر,751 5 icd 10,751 5,751 org,751 69,751 03,751 2 divided by 25,751 pill,751 bus schedule,751 candy crush,751 old malayalam songs ...ادامه مطلب
خیلی سخت شده باشد انگار. من سرکار می روم و ماه تمام می شود و حقوق می گیرم. آقای الف صبح با سختی چشم باز می کند، سرکار می رود و حقوق می گیرد و همه اش همان روزهای اول پودر می شود. صبح ها از روی تخت بلند می شویم، با لباس زیر توی هال دور خودمان چرخ می زنیم و شبیه به بازیگرهای معروف تئاتر های تالار وحدت، مشتمان را از بالا به پایین می کشیم و فحشهای کاف دار نثار کار و مدیر و مدیرعامل و بی پولی و احمقیتشان و زندگی می کنیم. آنقدر که یکی به رگبار می بندد و آن یکی می خندد و او را آغوش می گیرد. خب. بهتر از این حرفها می توانست باشد. شاید هم بدتر. شبیه به مادری که معلوم بود اه,752 401(c),752 61,752 64,752 51,752 51 icd 10,752 89,752 31(2),752 011,752 3 mmhg to atm,752 49 ...ادامه مطلب
به مامان آقای الف تلگرام می زنم که ببخش جواب ندادم، لباس می شستم. در جواب بعد از کلی استیکر بوس میگوید: الهی دورت بگردم. می بوسمت. مواظب باش. چقدر فرق باید باشد بین آدمها؟ پرت می شوم به چند سال پیش. شهریور ۱۳۹۱. مادر او آمده بود خواستگاری و مرا طوری نگاه می کرد که انگار دشمن باشم و از همه چیزم یک ایراد در دیتابیس مغزش ذخیره می کرد. چقدر آن روزها مرا اذیت کرد خانم به ظاهر تحصیلکرده. در عوض مادر آقای الف، از خودش باشم انگار. آنقدر با من روان و گویا و صادق و مهربان است که فقط می توان گفت: خدا را شکر.,754 61,754 0,754 53,754 51,754 69,754 2,754 322,754 71,754 70,754 89 ...ادامه مطلب
خیلی حیفم آمد از اندازه خوشبختیم با او ننویسم. حس بینهایت خوشبختی وقتی سر میزند که شام ساده اما خوشمزه را با هم میخوریم و رو به سقف، روی زمین دراز میکشیم و از اینکه چقدر زندگی قشنگ است و چقدر راه مانده تا قشنگیهای بعدی حرف میزنیم. مرد شیرینی دارم. ساعت یک شب، دندانهای سفیدش را نشانم میدهد و میگوید: گرسنه نیستی؟! موز بخوریم؟! و من با التماس و ناله میگویم که فردا بیدار نمیشوی و هر دو خواب میمانیم. بخواب لطفا. میخندد و به موزش گاز میزند.,755 63,755 com,755 00w01 c001,755 67 icd 10,755 67,755 69,755 64,755 bus timetable,755 bus schedule,755 north ...ادامه مطلب
این روزها دلم بیشمار به کودکیام نیشگون میزند. هوس کردهام کاسهای پر از توت فرنگی بردارم و روی طاقچه خانه قدیمی بنشینم و همین که توت فرنگیهایم را گاز میزنم و پاهایم در هوای اتاق، یکی در میان تاب میخورند، رابطه خودم و بابا را نظارهگر باشم. ببینم که وقتی برایم کتاب داستان میخواند چه شکلی بود، وقتی نوار قصه را توی ضبط میگذاشت، وقتی شعر یه روز یه آقا خرگوشه را با من زمزمه میکرد و وقتی جا به جا میخواندم، شعرم را اصلاح میکرد. بابا در کودکی همه چیز من بود. ماموریتهای خارج که میرفت سوغاتیهایش عروسک و ماشین بازی و یک چمدان شکلات و آدام,756 12,756 0 icd 10,756 0,756 11,756 83,756 15,756 70 eur,756 12 icd 10,756 51 icd 10,756 9 ...ادامه مطلب
کتاب را بستم.محکم زدم روی جلدش و گفتم: لعنتی. بعد هم مثل همه آن ترک سیگاریها، گوش پاککن را بین انگشتانم گذاشتم و رو کردم به آینه که: لعنتی. الان وقت یه دود غلیظه پ.ن۱: باید جز از کل نوشته استیو تولتز را خوانده باشید تا متوجه منظورم بشوید. پ.ن۲: امروز، اولین سالگرد زیر یک سقف بودنمان را با یک مافین شکلاتی و یک شمع زرد کوچک جشن گرفتیم.,757 39,757 39 icd 10,757 33,757 6 icd 10,757 5,757 32 icd 10,757 38,757 6,757 69(8),757 69 ...ادامه مطلب