من رو ببخش. هر دفعه بهش فکر میکنم یه قطره عرق از پشت گردنم میریزه روی کمرم و همهی بدنم یخ میکنه و چشمهام بارونی میشه. همهی اون روزها برام تداعی میشه. نگاهت، تعجبت، اون حسهای ... ولش کن. دوباره نمیخوام گریه کنم ... هنوز چشمهام از یک ساعت پیش خیس اشک هست و درد میکنه.
من رو ببخش. برای اولین بار هست که دارم ازش حرف میزنم و این جریان رو فقط الف میدونه. اون میگه تو من رو بخشیدی ...
امیدوارم که بخشیده باشی. من کودک و احمق بودم. من رو ببخش.
بن بست یک دروغگوی صووورتی!...برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 82