اغلب خواب شیدا را میبینم. با هم آنقدر خوب و صمیمی هستیم که انگار چند سال پیش باشد. با همان عادتها و مشخصات رفتاری. همه چیز هم خوب است تا اینکه سر و کله همسرش یک جوری وارد داستان خواب من پیدا میشود. بی اغراق دلم برای آن روزها خیلی تنگ شده. برای صمیمیت و برای کسی که در کنارش نیاز به فیلتر نداشتم ولی آنقدر از «او» نفرت دارم که دلم را گول میزنم که هیچ چیز نیست و آرام باش. فکر کنم دقیقا برای همین مسئله است که مدام خوابش را میبینم.
خواب؟! شاید خواب نیست. رویاست. رویای صلح برای منی که افراط گرانه حامی صلح و دوستیام و دلم عجیب برای دوستیِ آن وقتها تنگ است.
بن بست یک دروغگوی صووورتی!...برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 141