786.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

آنقدر قشنگ روی تخت بیمارستان خوابیده که دلم می‌خواهد همه‌ی سلول‌های صورتش را بوسه بزنم. آن چشم‌های بی‌نهایت زیبا، آن مژه‌های بلند ِ فر، آن دماغ کوچک و سر بالا، آن ابروهای کمان پر پشت، آن لب‌های گرم و آن همه پیشانی که فقط برای بوسه‌های طولانی مدت آفریده شدند.

اولین بار است که پایش به بیمارستان باز می‌شود و یک عفونت کوفتی باعث شده که تا الان یک شب را از هم جدا بخوابیم و شاید با امشب، بشود دو شب. باید آن عفونت کوفتی را جراحی کند و همه‌ی من درد می‌کند. طاقت دیدن مهربانی‌‌ش را که روی تخت افتاده، ندارم.

الف، این را برای تو می‌نویسم. دیشب را تنها خوابیدم. خانه سرد بود و بوی نبودن تو را می‌داد. وقتی رسیدم، چراغ را روشن کردم و کاهوها را شستم. انگار که هیچ کار دیگری ندارم. بعد هم بغض‌م شکست. از این همه تنهایی که توی خانه پخش شده بود عذاب می کشیدم. دلم خواست من و تو همیشگی باشیم. در کنار هم. تا ابدی که ابدی ادامه داشته باشد. آرزو کردم هیچ‌وقت دیگری از تو دور نباشم. زندگی ِ بدون تو را نمی‌خواهم. باور کن. بعد که کلی گریه کردم، خزیدم زیر پتو و توی نتفلکیس، فیلم هندی دیدم. همه‌ی فیلم را جلو زدم و کل دو ساعت و نیم، در پنج دقیقه تمام شد. الف، خوابم نمی‌برد و خانه سرد بود. تو که هستی سرم را لا به لای بازوهایت فرو می‌برم و اوضاع کمی بهتر می‌شود ولی تو که نباشی، مفت هم نمی‌ارزد، هیچ چیز این دنیا. باور کن.

گفته‌اند بعد از ساعت یک تو را عمل می‌کنند و الان ساعت سه بعدازظهر است و ما منتظریم. تو خواب‌آلود هستی و من همینجا کنار تو نشسته‌ام و دلم برایت ضعف می‌رود.

دوستت دارم عشق ِِِِِِِِِِِِِِِ همیشگی، سلامت باش.

بن بست یک دروغگوی صووورتی!...
ما را در سایت بن بست یک دروغگوی صووورتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت: 22:21