761.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سرفه می‌کنم. سرفه‌های خشک و پشت سر هم. انقدر که هر بار بعد از چند ثانیه سرفه پشت سر هم، نفس تازه می‌کنم و پشت بندش بلند با خودم زمزمه می‌کنم که اه و زهرمار. 

شد یک هفته. اول از یک خستگی شروع شدو بعد بی‌حالی و بعد صدایم شد شبیه به محمد آقا وقتی هفت سالم بود و در بازار می‌چرخیدم و او بیسکوییت‌های رنگارنگش را می‌فروخت. تقریبا فریاد می‌زد: سه تا صد تومن. آن موقع‌ها صد تومن یک دنیا پول بود و یک دنیا، چیزی فراتر از ذهن. صدای گرفته‌م گاهی سردرد می‌شد و گاهی خواب‌های طولانی ِ چند ساعته و گاهی هم آبریزش بینی. سرفه‌ام از دیشب شروع شد. وقتی که خواهر شیطان آقای الف سر میز شام، کاسه ترشی را برداشت و با یک حالت وسوسه کننده خاصی گفت: اووووم. همه ذهن ِ من درگیر همین کلمه شد و داستان ساخت از مواد تشکیل دهنده آن و اینکه لابد چقدر می‌تواند با ماهیچه توی بشقابم مزه خوبی بسازد. دور از چشم آقای الف یک قاشق کوچک چای خوری خوردم و به این روز دچار شدم. به این روزی که دو شب است از صدای سرفه‌های خودم بیدار می‌شوم و میگویم که اه و زهرمار.

فردا شنبه است. برای شروع روز خوبی باید باشد ولی من در حال و هوای شروع نیستم. بیشتر شبیه کسانی هستم که پشت میز اداری، روز چهارشنبه عصر نشسته‌اند و التماس ساعت را می‌کشند که بشود ساعت ِ خروج.

بن بست یک دروغگوی صووورتی!...
ما را در سایت بن بست یک دروغگوی صووورتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 30 آذر 1395 ساعت: 3:45