777.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

گاهی از تصور اینکه پیشم نباشد، آنقدر می‌ترسم که بی‌هوا زبانم را گاز می‌گیرم یا به خودم نهیب می‌زنم که ذهنت را منحرف کن. او، همیشگی توست و بعد به ادامه‌ی کارم می‌رسم.

امشب که لباس‌ها را شست و تاکرده گذاشت توی کمد لباس‌ها، به حرکت دستانش نگاه کردم. به حرکت سیب گلویش که آب دهانش را قورت می‌دهد، به انگشتانش که چطور تا می‌شود و لباس‌ها را برمی‌دارد و یاد آن شبی افتادم که توی یک خانه روستایی در گنبد کاووس، ساعت سه نصفه شب، مسموم شده بودم و نمی‌توانستم بخوابم. از طرفی چون کسی نبود و می‌ترسیدم که آقای الف بخوابد و من تنها بمانم، حالم بدتر شده بود. حس‌م را گرفت. گوشی موبایل‌ش را دست گرفت تا خوابش نبرد. نشست بالای سر من و انگشت دستم را نوازش کرد. من از درد معده، هر پنج دقیقه یک بار از خواب بیدار می‌شدم و با هراس، چشمانش را نگاه می‌کردم و به محض اینکه چشمانش را بیدار و مطمئن می‌دیدم، دوباره می‌خوابیدم. آنقدر این کار تکرار شد تا صبح. 

شاید خودش نداند. ولی برای من، او، همان شب معنایش آنقدر پررنگ شد که هیچ وقت قرار نیست پاک شود. او، همان شب، خودش را به من اثبات کرد.

نفس بکش تا همیشه جانم. نفس بکش. 

بن بست یک دروغگوی صووورتی!...
ما را در سایت بن بست یک دروغگوی صووورتی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bonbast-e-sooratio بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:46